حضور فراگیر کار و زمان و سیطرهی آن بر زندگی بشر به صورتهایی چون زمانبندی زندگی، ذخیره کردن، برنامه ریزی و… خود را بروز میدهد. در حقیقت زندگی واقعی کم کم تمام عرصههای زندگی را از طریق کار و زمان تصرف میکند و با توسل به مفاهیمی همچون آینده نگری و برنامه ریزی، استثمار زندگی از طریق کار را آغاز میکند. اینگونه است که اکنون تعریف زندگی واقعی برابر است با فعالیتی سودمند در چارچوب زمان، که همان تعریف کار است. کافه مکانیست برای دور شدن از هر آنچه کار و فعالیت در چارچوب زمان تعریف میشود.
هر آنچه که در یک کافه می یابیم :
1 – مکان کافه
ورای تمام این مسائل و مشکلات زندگی ماشینی امروز، در کافه، شما ناگهان باز میایستید، گوشهای مینشینید و بندهای زمان را از دست و پای خود باز میکنید. شما از زمان خود هیچ سود واقعی دریافت نمیکنید. شما حتی برای زمان خود در کافه پول میدهید. در واقع شما برای آرامش و وقت گذرانی به این مکان میروید. حضور در کافه نوعی تن آسایی و تن پروری را به خاطر میآورد. دو مفهومی که زندگی واقعی از آنها همچون ابزار هشدار و تنبیه برای کارگران سرکش خود استفاده میکند. کافه همچون مادر، ما را در درون خود نگه میدارد و میپروراند. اگر کمی به فرم کلی نشستن در کافه دقت کنیم؛ مثلا کسی را که مشغول نوشیدن قهوه است تماشا کنیم، شباهت عجیبی با فرم جنین میبینیم. بدن تا شده و به درون خود برگشته است. پشت قوز کزده و گردن خم شده تا از فنجان قهوه بنوشد. پاها روی صندلی از زانو خم شده و انگار که توی شکم جمع شده است. حتی عمل نوشیدن این مکان مادرانه را تشدید میکند. در عین حال که ما را در برابر بیرون محافظت میکند، ما را موقتا در خود نگه میدارد تا قرار از دست رفتهمان را بازیابیم و برای بازگشت به زندگی واقعی آماده شویم. کافه آرامش نخستین و از دست رفتهی انسان را به بهترین شکل به او بازمیگرداند. کافه یک وقفهی شیرین و خوشایند را در میان ریتم تند و خشن زندگی ایجاد میکند. انسان به کافه همچون آغوش مادر پناه میبرد. او به درون خود فرو رفته یا به درون خود بازمیگردد…
2 – زبان کافه
بار سنگین غریبگی در کافه؛ نخستین مواجهه با مکان و مردم؛ مناسک این مکان آشنا نیست. کجا باید نشست؟ چه باید سفارش داد؟ نخستین تلاش معطوف به یافتن چیزی آشناست. چیزی که تو را به خود راه دهد. به تو خوشامد بگوید. تلاش بعدی برای نشان دادن چیزی آشنا از جانب خویشتن به کافه است.
کافه باید تو را بخواهد. یرای خلاص شدن از غریبگی باید ثابت کنی که زبان کافه، قوانین مکان و مردمش را میفهمی. پس باید دقت کنی.
نخستین دوستان یک غریبه در این مکان اشیا هستند : فنجان قهوهاش، لیوان نوشیدنیاش و منوی روی میزش. تنها زبان در دسترساش زبان رفتارهاست. هر حرکتش یک نشانهی ارتباطی است.
کافه خود همه چیز را به تو میگوید. اینکه آیا در مکان درستی هستی یا نه. اگر میخواهی غریبه بمانی، به دنبال گوشهها بگرد، به دنبال تاریکترین گوشهها. اگر میخواهی بخشی از این مکان باشی، مناسکاش را بیاموز.
کافه مکان تشریک زندگی با دیگران است. میتوانی به مکالمات دیگران گوش دهی بی آنکه حضوری ناخوشایند داشته باشی. میتوانی شاهد محض دیگران باشی. شاهد عشقها، هیجانات، جدلها، اشکها، انتظارها و سرخوشیها. در این مکان همهچیز مشترک است.
کافه، برشهایی از زندگی دیگران را برای ما به نمایش میگذارد: پیرمردی در پیادهروی مقابل کافه روی صندلی لهستانی نشسته است و مشفقانه به تمام رهگذران سلام میکند. اما این کدام زندگی است؟ واقعی است یا داستانی؟ کافه، ذهن خیالبافِ زندگی شهری است: مکانی برای بیهودگی، برای دروغین بودن، راستین بودن، برای گوش بودن، برای چشم بودن، مکانی برای حدس و گمان، برای کشف ماجراهای مرموز، برای تماشای شخصیتها و نه اشخاص، مکانی برای زیستن در داستان شهر.
تمام صداها، حرفها و خندهها، غژغژها و تق و توقها، موسیقی و… بخشی از زبان این مکان را میسازد. زبان کافه در عین حال که زبانی گویا نیست اما با ما سخن میگوید. صدای کافه بازنمود حس و حال آن است. گاهی لحنی آرام و پذیرا دارد، گاهی گرم و پرشور، گاهی پرخاشگر و مضطرب، گاهی بیانگر تصنع و تظاهر است و گاهی نشانگر صمیمیت و سادگی.
آنچه که زبان کافه نامیدیم به سه بخش صوتی، بصری و رفتاری تقسیم میشود :
الف ) نشانههای صوتی
نشانههای صوتی شامل تمام اصواتی است که حضور یا میزان حضورشان به مفهوم یا حالتی قابل تفسیر اشاره میکند؛ برای مثال نوع موسیقی که در این مکان شنیده میشود، کاملا بیانگر یک مفهوم است. موسیقی کافه به شما میگوید که با چه مکانی، چه کسانی و چه حس و حالی روبرو هستید. موسیقی کافه احساس کافه در آن زمان خاص را با شما در میان میگذارد. بطور کلی موسیقی کافه، یک معرفی نامهی خلاصه و مفید از شخصیت و علایق و سلایق کافه است.
یکی دیگر از نشانههای صوتی ریتم و شدت اختلالات صوتی است. برای مثال کافهای که رو به یک خیابان اصلی است، همیشه در معرض صدای ماشینها و بوقهاست؛ یعنی بخشی از روایت زندگی در بیرون را به خود راه میدهد.یا درهم آمیختن صدای جمعیت و صدای قهوه جوش و آسیاب میتواند به فضایی مطلوب یا آزاردهنده اشاره کند.
ب ) نشانههای بصری
نشانههای بصری مهمترین و گستردهترین بخش زبان را در بر میگیرند. این نشانهها مجموعهای بینظیر از مفاهیم و نمادهای بصری را تشکیل میدهند که از طریق آنها این مکان احساس یا مفهومی ویژه و در عین حال با تنوع تصویری به ما منتقل میکند. رنگ دیوارها، جنس میز و صندلیها، رنگ رومیزی، شکل فنجانها، تابلوها، پوسترها، معماری کافه، تزئیینات آن، لباس پیشحدمتها، نوشتهها و تذکرات، موقعیت میزها و…
ج ) نشانههای رفتاری
نشنههای رفتاری بی نهایت نمادین و متنوع هستند. طرز لباس پوشیدن افراد، نوع برخوردشان، واکنشهایشان، زمان و ترتیب آمدنشان، نوع سفارش دادنشان، نوع قهوه خوردنشان، نحوهی رابطه برقرار کردنشان، نوع نشستنشان و غیره…
بی شک تمام رفتارهای کافه مفهومی فراتر از خودشان را منتقل میکنند. یکی از مهمترین رفتارهای ارتباطی ” نگاه کردن” است. نگاه تقریبا اولین مرحلهی ارتباطی در کافه و مکانهای بدون تاریخ چون ایستگاه اتوبوس یا صف نانوایی است. نگاه با اینکه به ظاهر رفتاری فیزیکی و طبیعی است اما خود به تنهایی یک زبان کامل و مستقل است. هرنگاهی خصوصا اگر متقابل باشد حاوی پیامی است که رد و بدل میشود. فضای کوچک و میزهای نزدیک به هم کافه ناگزیر این تلاقی نگاه را برمیتابد…
برگرفته و تلخیص شده از مطلب “یادداشتهایی در باب کافه” نوشته امید شمس